روزشمار زندگی پسر کوچولوی ما

بیست و یک ماهگی آرش جون

آرشی تو باغچه خونه بابا عباس اینجا عمه زاهده داشت از پنجره اتاقش با آبپاش آب میپاشید سمت شما، تو هم تا آب ریخت تو صورتت گفتی بارون میاد، همه مون خندمون گرفته بود اینم آرشی و پاسا جون خونه عمو حجت ...
25 آذر 1391

بیست و یک ماهگی آرش جون

آرشی تو باغچه خونه بابا عباس اینجا عمه زاهده داشت از پنجره اتاقش با آبپاش آب میپاشید سمت شما، تو هم تا آب ریخت تو صورتت گفتی بارون میاد، همه مون خندمون گرفته بود اینم آرشی و پاسا جون خونه عمو حجت ...
25 آذر 1391

بیست و یک ماهگی آرش جون

آرشی تو باغچه خونه بابا عباس اینجا عمه زاهده داشت از پنجره اتاقش با آبپاش آب میپاشید سمت شما، تو هم تا آب ریخت تو صورتت گفتی بارون میاد، همه مون خندمون گرفته بود اینم آرشی و پاسا جون خونه عمو حجت ...
25 آذر 1391

بیست و یک ماهگی آرش جون

فدات بشم عزیزم تو این ماه رفتیم تهران عروسی دایی سعید و زن دایی بهناز، حسابی شیطونی میکردی، با کلی سختی میتونستم یه آرایشگاه برم یا کاری بکنم کلا با شما همه این کارها برام سخت بود ، میخواستم فروشگاه برم نمی شد، ولی خیلی ناز شده بودی عزیزم با اون بلوز سفید و پاپیون مشکی حسابی خوشگل شده بود اینم چند تا عکس از عروسی ...
24 آذر 1391

بیست و یک ماهگی آرش جون

فدات بشم عزیزم تو این ماه رفتیم تهران عروسی دایی سعید و زن دایی بهناز، حسابی شیطونی میکردی، با کلی سختی میتونستم یه آرایشگاه برم یا کاری بکنم کلا با شما همه این کارها برام سخت بود ، میخواستم فروشگاه برم نمی شد، ولی خیلی ناز شده بودی عزیزم با اون بلوز سفید و پاپیون مشکی حسابی خوشگل شده بود اینم چند تا عکس از عروسی ...
24 آذر 1391

بیست و یک ماهگی آرش جون

فدات بشم عزیزم تو این ماه رفتیم تهران عروسی دایی سعید و زن دایی بهناز، حسابی شیطونی میکردی، با کلی سختی میتونستم یه آرایشگاه برم یا کاری بکنم کلا با شما همه این کارها برام سخت بود ، میخواستم فروشگاه برم نمی شد، ولی خیلی ناز شده بودی عزیزم با اون بلوز سفید و پاپیون مشکی حسابی خوشگل شده بود اینم چند تا عکس از عروسی ...
24 آذر 1391

بیست ماهگی آرشی

خاله ندا و پویان عسلی از بوشهر اومده بودن مشهد زیارت، یه ناهار هم اومدن خونه ما به اتفاق خاله مژگان و کیانا جون بدون شرح ...
1 آذر 1391